وقتی به دوست داشتنی دوستت زنگ میزنی و توقع داری بگه نه و میخوای بگه نه ولییییی می گه آره...
ولی می گه تو پارک قرار بزاریم و داییت رو آنجا ببینم و می گم ما رسم نداریم و باید توی خونه تو رو ببینم و همین....
و ما رسم نداریم و قرار می شه از مادرش بپرسه و این حرفا که.....و آرزو می کنی کاش ش فامیلت بود .
و ح راضی می شد و قبول کنه و فکرت رو راحت می کنی و همه چی رو می سپری به بالایی.
کلمات کلیدی: ازدواج دایی